چگونه حرفه ای شویم ؟ این سوالی است گاهی از خودمان میپرسم و دنبال پیدا کردن پاسخ آن می رویم، ما در این مقاله در رابینز میخواهیم روش های کاربردی برای حرفه ای شدن را با شما به اشتراک بگذاریم.
چگونه حرفه ای شویم
ما امروزه در عصر اطلاعات هستیم و یکی از مشکلات و معضلات عصر اطلاعات زیاد بودن دانش هست یعنی این که شما در این عصر به اندازه ای دانش های پراکنده و متفاوت دارید که علناً دیگر تخصص جای خاصی ندارد یعنی هر فردی در هر زمینه ای در مدت یکی دو سال میتواند یک تخصص بدست بیاورد و در آن زمینه متخصص شود و اگر میخواهد به صورت حرفه ای عمل کند پس کارهای دیگری باید انجام بدهد چون ما خیلی زیاد داریم افراد متخصصی که اصلاٌ نمیتوانند حرفه ای رفتار کنند و به ثروت زیادی هم نرسیدند و اگر ما میخواهیم حرفه ای بشویم باید کارهای متفاوتی انجام دهیم.
در نتیجه این
حرفه ای بودن باعث میشود به درآمد بیشتر حتی برند سازی شخصی بهتری هم برسیم .
مهارت هایی که ما باید در این زمینه یاد بگیریم تا حرفه ای شویم:
شما وقتی میخواهید حرفه ای بشید مطمئناً نیاز دارید به معرفی کردن خودتون و معرفی کردن کارتون و حتی معرفی کردن اطرافیانتون، پس شما باید بلد باشید چطوری با زبان تان ارتباط برقرار کنید با افراد و بتونید با آن ها صحبت کنید سخنرانی وبیان شما یکی از مهم ترین اِلِمان ها در نشان دادن این است که شما حرفه ای هستید یا نه؟ به هر صورت اگر شما در زمینه کاری خودتون یه ذره بالاتر رفتید و قوی تر شدید شما را به جایی دعوت میکنن برای صحبت کردن، و حتی قراره شما در یک جلسه صحبت کنید پس شما باید این مهارت را به شدت یاد بگیرید.
یکی از مهم ترین قسمت های حرفه ای بودن شما نحوه پوشش شماست چون افراد وقتی شما را میبینند در چند ثانیه اول شاید شما را بر اساس نحوه پوشش شما قضاوت کنند وشما طبق هر جایگاهی که هستید اگر مهندس، مدیر و یا اگر دکتر هستید باید طبق آن جایگاه پوشش مناسب آن را داشته باشید شاید اینجا برخی از افراد بگن، افرادی هستند که پوشش خاص جایگاه مدیر را ندارند ولی مدیر هستند و موفق، مورد اول اینکه شاید برخی از اون افراد استثنا هستند، و مورد بعد که در این قضیه صدق میکنه این است که بعضی از این افراد به اندازه ای شناخته شده هستند در مسیر کارشون و اینقد موفق شدن که دیگه مردم به تیپ اون ها توجه نمیکنند و اسمشون و برند شخصی شونه که جلوتر از خودشون حرکت میکنه.
و نحوه پوشش شما یک قسمتی از زبان بدن شماست که باید حتماً مد نظر داشته باشید.
حتماً در زمینه کاری تون تحقیق و مطالعه داشته باشید شما باید بدونید اتفاق های به روزی که در زمینه کاری شما رخ میده چیه. همچنین آپدیت باشید در اون زمینه وقتی شما مطالعه میکنید اگر جایی رفتید برای سخنرانی راحت تر میتونید سخنرانی کنید وحتی راحت میتونید متقاعد سازی را انجام بدید.
یعنی وقتی می خواهید جایی بروید سر موقع بروید وقتی جلسه دارید سر موقع حاضر شوید به موقع سر کار بروید .کلاً وقت شناس بودن شما را منظم، بابرنامه و حرفه ای نشون میده تا افرادی که نیم ساعت یا یه ساعت از جلسه میگذره بعد حاضر میشوند هم اعصاب طرف مقابل را به هم میزنن هم خودشون را غیر حرفه ای نشون میدن.
یکی از مهم ترین قسمت ها که شما را حرفه ای نشون میده یک دفتر یاداشت داشته باشید و کار هاتون داخلش یاداشت کنید میتونید از سر رسید ها هم استفاده کنید سر رسید ها مدل های متفاوتی داره کوچک بزرگ از هر کدوم که میخواهید میتونید استفاده کنید یا میتونید در موبایل همراه تون یاداشت کنید بعضی موبایل ها مثل نوت دفترچه یاداشت دارند یا برای موبایل هایی که دفترچه یاداشت ندارند میتونید دانلود کنید. چون دفترچه یاداشت باعث میشه برنامه هاتون یادتون بیاد که قراره کدوم کارها را انجام دهید چون مغز ما که کامپیوتر که نیست که همه چیز را حفظ بکنه فراموش میکنیم وقتی ما دفترچه یاداشت داریم بهش نگاه میکنیم و یادمون میاد که چه کارهایی باید انجام دهیم.
رابینز بعد از اتمام تحصیلات مدرسه شروع به یاد گرفتن کار و مهارت کرد تا بتواند برای خودش تخصصی دست و پا کرده و از آن استفاده کند.
رابینز در دوران نوجوانی اضافه وزن داشته و همچنین در خانه محقری زندگی میکرد که برای شستن ظرف مجبور بود به وان حمام برود و در آنجا ظرف ها را تمیز کند.
یکی از نقاط عطف زندگی او آشنایی با روانشناس و سخنران انگیزشی معروف جیم ران بود.
رابینز می گوید چندماه بعد از سمینار جیم ران بود که مادرش او را با تهدید چاقو از خانه بیرون کرد.
او بعد از آشنایی با جیم ران و گوش دادن به سخنرانی های او مصمم می شود که تغییر کند و با خواندن کتاب ها و مطالب روانشناسی به زندگی خود نظم میدهد.
منبع:
زندگی نامه آنتونی رابینز
در این مقاله از رابینز قصد داریم در مورد پنج نکته مهم برای تبدیلشدن به یک میکرو اینفلوئنسر صحبت کنیم تا راه درآمدزایی خود را از طریق اینستاگرام افزایش دهیم.
برای اینکه برای شرکت اوبر رانندگی کنید، به یک ماشین نیاز دارید. برای اینکه در فهرست airbnb قرار بگیرید باید اتاق اضافی داشته باشید. برای اینکه به یک اینفلوئنسر (تأثیرگذار)” تبدیل شود، تنها چیزهایی که نیاز دارید شخصیت و حساب رسانه اجتماعیتان است.
میکرو اینفلوئنسر کاربران اجتماعی که دنبال کنندگانشان بهصورت ۱۰٫۰۰۰ تا ۵۰٫۰۰۰ هزار نفر هستند، میتوانند چند صد دلار با انتشار هر پست به دست آورند. اگرچه این امر در مورد هر پست رسانه اجتماعی صدق میکند، اصولاً این افراد بیشترین درآمد از اینستاگرام کسب میکنند. یک آژانس بینالمللی بازاریابی اینفلوئنسر به نام مدیل کیکس” بر این باور است که امسال نزدیک ۷۰ درصد از بازاریان قصد دارند بیشترین هزینه را به محتوای آن اختصاص دهند.
خوشبختانه لازم نیست که حتماً کارداشیان باشید تا در رسانههای اجتماعی جلبتوجه کنید بسیار از دوستان و آشنایان من در کمتر از یک سال و تنها با گذراندن دو ساعت در روز، دنبال کنندگان صفحه اینستاگرام خود را از صفر به پنجتا شش رقم افزایش دادهاند.
کنجکاو شدید؟ در اینجا پنج نکته برای ساخت یا افزایش تعداد دنبال کنندگان بیان میکنیم.
از حوزههای تخصصی خود کمال استفاده را ببرید. به خودتان سخت نگیرید. اگر دوست ندارید به ساحل بروید، تظاهر نکنید که از گشت و گزار در ساحل لذت میبرید در عوض در مورد اینکه بروی چهکاری میتوانید سرمایه گزاری کنید بی اندیشید. اگر درزمینهٔ ای دیگری جز آنچه به آن علاقهمندید تمایل پیدا کردید چه؟ نگران نباشید. محققان استانفرد بر این باورند که این جمله علایقت را دنبال کن” یک نصیحت کمارزش شغلی است زیرا مانع این میشود تا افراد با رشتهها و موضوعات ناآشنا هم آشنا شوند. علایق جدید پرورش مییابند، کشف نمیشوند.
بهعلاوه، جستجو حوزههای علاقهمندی کوچک و دارای اشتراک همان چیزی است که شمارا بهعنوان یک اینفلوئنسر بینظیر میکند. ترکیب خاص مهارتها و تجربه شما همان چیزی است که کاربران و شرکای تجاری بالقوه را به سمت شما جلب میکند. بازاریان برای حمایت واقعی ارزش قائل هستند و دنبال کنندگان میتوانند به شما بگویند آیا معتبر و صحیح عمل میکنید یا خیر؟
این مسئله که به نسبت دنبال کنندگان به دنبال شوندگان آن توجه کنید. بسیار اغواکننده است، اما این روش خوبی برای سنجش ارزشتان بهعنوان یک اینفلوئنسر نیست. در حقیقت، ارزشتان بهعنوان یک میکرو اینفلوئنسر منوط به این واقعیتی است که شما میلیونها دنبال کننده ندارید. بازخوردی که از دنبال کنندگانتان میگیرید به تصویر قابلاعتماد و (مربوط) شما بستگی دارد.
بهجای اینکه سعی کنید دنبال کنندگان را بیشتر کنید بروی کیفیت آن روابط تمرکز کنید.
هنگامی یک دنبال کننده بروی پستی شمارا تگ میکند (برچسب میزند) برایش یادداشت بگزارید. تصاویر و ویدیوهایی منتشر کنید که نشان میدهد که شما با افراد واقعی در شرایط عادی در ارتباط هستید. با اشاره به این امر که نسبت لایک و کامنت های دنبال کنندگان هنگامی یک حساب کاربری تقریباً ۱۰۰۰ دنبال کننده داشته باشید بالا میرود، استراتژی خود نسبت به نامهای تجاری را تشریح کنید.
اینکه شبکه اجتماعی از فیسبوک گرفته تا اینستاگرام، ویژگی بارگیری ویدیو را اضافه کردهاند. دلیل دارد: سازندههای ویدیو متحرک wyzowi میگوید بین سالهای اخیر بازخوانی ویدیو رسانههای اجتماعی بین دو تا سه برابر افزایشیافته است و احتمال اینکه ویدیوهای نشر شده در توییتر بیشتر از توئیت های تصویری دوباره توئیت شوند شش برابر بیشتر است.
برخی از فعالیتهای خودتان را در قالب ویدیو بهتر نشان دهید. بهعنوانمثال: اگر یک اسکی کننده روی آب هستید برای تهیه یک ویدیوی هیجانانگیز مشکلی نخواهید داشت اگر دوست دارید شطرنجبازی کنید یا رمان بخوانید؟ خلاق باشید همانند یکمهره شطرنج لباس بپوشید و برقصید به فضای کتاب موردعلاقهتان سفر کنید. هنگامیکه سوار یک تک چرخه هستید، کتاب بخوانید.
این بدان معنا نیست که هدایای زیادی به دیگران بدهید تا جایی که بهعنوان یک میکرو اینفلوئسر نتوانید درآمد داشته باشید، اما به دنبال فرصتی برای اهدا کردن و بخشیدن باشید، سادهترین چیزی که می تونید به دیگران دهید اطلاعات است اگر کوهنورد هستید فهرستی از سفرهای دو، سه و پنجروزه منتشر کنید. عقاید شخصی یک تاکتیک رایگان دیگر است. هنگامیکه دنبال کنندهای شمارا روی یک پست تگ میکند(برچسب میزند) بهصورت عمومی از وی تشکر کرده یا در صفحه خود با او شوخی کنید.
چه زمانی هدیه کاملاً مناسب است؟ آن دسته امور وقتگیر و پرهزینه را برای موارد مهم نگهدارید. بهطور مثال، اگر یک اینفلوئنسر دیگر اهل کمپینگ (سفر) با شما صحبت میکند ممکن است بخواهد یک دستنوشته بروی پارچه چادر برایش ارسال کنید. سعی کنید هدیهای در نظر بگیرید که به نفع دو طرف باشد.
انسان برای قصهگویی ساختهشده است. به همین خاطر کافی نیست که تنها یک تصویر از محصول منتشر کنید و امیدوار باشید که دنبال کنندگان جاهای خالی را پر کنند. خیلی هم دقیق نباشید اینکه بگویید: من این محصول را دوست دارم و شما هم باید این محصول را دوست داشته باشید» بیروح است و بهشدت تبلیغاتی به نظر میرسد. دنبال کنندگان شمارا جدی نمیگیرند و شرکای بالقوه آن برند، محتوای شمارا برای سرمایهشان ارزشمند تلقی نمیکنند.
بهترین داستانها در چه چیزی مشترک هستند؟ مطالعات نشان میدهد در ساختار ساده هستند. علت و معلول واضحی را نشان میدهند و تجربیات حسی مرتبط را توصیف میکنند.
بهعنوانمثال: اگر ویدیویی مخصوص روز شکرگزاری را از برادر کوچک تان منتشر کنید در حال پرتاب پوره سیبزمینی بر روی سقف است باید با این عنوان شروع کنید که چقدر آن پورهها چسبناک بودند یا چقدر پرتاب کردنشان برای وی سخت بود.
انتظار نداشته باشید اینفلوئنسر بودن جایگزین شغل تماموقتتان شود اما درعینحال توانایی بالقوه خود را دستکم نگیرید. زمانی که چند صد دنبال کننده جذب کردید، سعی کنید پیشنهادات محصول را به اشتراک بگزارید اگر این کار موفقیتآمیز بود، به تیم بازاریابی هر برند ایمیل بزنید و بگوئید که چه قدر به محصول شان علاقهمند هستید زمانی که آن بازاریان حساب شمارا برسی میکنند، دنبال کنندگان وفادار و پیشنهادها معتبر را خواهند دید.
مرحله بعدی چیست؟ اگر بازاریان یک نام تجاری برای تشخیص اینفلوئنسر مزیتی قائل نمیشوند، محتاط باشید. از آنها بپرسید که آیا درازای کمک شما برای ترویج محصول شان قدردانی میکنند یا خیر.
اگر کار شمارا برایتان جبران میکنند، مبلغ ۱۰۰ دلار برای انتشار هر پست از آنها طلب کنید. اگر هم نه به راه خود ادامه دهید هنوز شرکتهای بسیاری هستند که سعی میکنند در رسانههای اجتماعی توجه عموم را به خود جلب کنند.
کلام آخر: شما به شهرت با یک عنوان وسوسهانگیز نیاز ندارید تا بهصورت آنلاین کسب درآمد کنید. در حقیقت، مشهور بودن تنها سلاح پنهان موردنیاز برای پیش بورد آن است.
امیدوارم این مقاله برای شما مفید باشد، اگر شما ایده دیگری برای اینکه ما به یک میکرو اینفلوئنسر تبدیل شویم دارید برای ما کامنت کنید.
دانلود فایل صوتی
در این مقاله از رابینز قصد داریم در مورد اینکه چگونه غر زدن و افکار منفی را ترک کنیم و اینکه غر زدن در زندگی ما چه تأثیری دارد صحبت کنیم.
مدتها پیش، در حالی که از خیابان عبور میکردم، ماشینی با سرعت بالا از گوشه ای به سمتم آمد. به سرعت خودم را به عقب پرتاب کرده و شروع به داد زدن کردم تا توجه راننده را جلب کنم. راننده که متوجه من شده بود به سرعت ترمز گرفت و مسیرش را برای عدم برخورد با من منحرف کرد.
اگر راننده فقط چند ثانیه دیرتر واکنش نشان میداد، من با سر به آسفالت برخورد کرده و به احتمال بسیار زیاد میمردم.
شروع به داد زدن کردم، او را احمق خطاب کردم و به رد شدن از خیابان ادامه دادم، برای من فقط چند لحظه کوتاه زمان برد تا آرامشم رو دوباره به دست بیاورم و وقتی این اتفاق افتاد، زندگی من بدون فکر کردن به اتفاق رخ داده، ادامه پیدا کرد.
اما اگر چند سال قبل این اتفاق برای من میافتاد، همه چیز بسیار متفاوتتر بود.
همین حادثه کوچک به سایر جنبه های زندگی من نیز نفوذ میکرد و احتمالا زمان و انرژی بیشتری را از من میگرفت. احتمالا به خانه میرفتم. وسایلم را پرت میکردم و با هم خونهایم در مورد اینکه راننده چقدر احمق بود، رانندگان بد چقدر میتوانند باعث مرگ شوند، چرا مردم بیخیال شدند و قوانین چقدر بد شده است صحبت میکردم. و قطعا این داستان رو برای خانواده، دوست، همکار و بقیه آشنایان نیز تعریف میکردم.
با هر تعریف، تمام آن ۱۰ ثانیه از اتفاقی که رخ داده رو مرور میکنم و من هربار با هر تعریف به آن واکنش نشان میدهم. سالها طول کشید تا متوجه شدم که چگونه این رویکرد باعث خواهد شد تا از آنچه که هستم منفی تر باشم. ولی این معمولی است؟ نه؟ همهی ما نیاز داریم تا گاهی خودمان را خالی کنیم. خب مشکلش کجاست؟ بالاخره این یک تجربه بود که امکان داشت باعث مرگ شود. حداقل ارزش تعریف کردن را دارد. ندارد؟
این دلیلی است که معمولا خودم استفاده میکنم. و مطمئن هستم شما هم هر موقع که در زندگی غر میزنید از همچین دلیلی استفاده میکنید. از نحوه زنگ خوردن ساعت سر صبح تا مشکلات با خانواده، مدرسه، کار و یا هرچیزی دیگر.
ولی حقیقت بسیار سادهتر از این است: غر زدن همیشه بد است، چه با بهانه و چه بدون آن.
همه مردم غر زدن را دوست دارن. چون راحت و محبوب است و همه از آن خوششان میآید. به همین خاطر وقتی شخصی مثل من بلند میشوم و میگویم که غر زدن به معنای واقعی کلمه به درد نخور است، مورد برخورد مردم قرار میگیرم.
پس اجازه بدید تا یک مساله را روشن کنم – همه حرفهای منفی، غر زدن به حساب نمیآید. حرفهای منفی نیز میتواند مفید باشد. اینگونه صحبتها میتواند باعث تحلیل مشکلات شود، در مقابل ناعدالتیها بایستد، با زورگویی و ظلم مبارزه کند و از این دست اتفاقهای خوب رقم بزند.
ببینید من به شدت آدم غر غرویی بودم. میدونم. هرکسی دلیل خودش را برای غر زدن و شکایت کردن دارد که نشان دهد اونقدرها هم بد نیست» و باعث میشه شما حس بهتری داشته باشی» و باعث حل کردن مشکلات میشود». تمامی این موارد اشتباه است و من این مساله رو به شما اثبات خواهم کرد.
اجازه دهید با هم بعضی از این توجیهاتی که احتمالا استفاده میکنید رو بررسی کنیم:
در واقع تحلیل یک مساله و یا انتقاد در مورد یک شرایط بد به منظور بهبود اوضاع میتواند بسیار مفید باشد. ابدا هیچ مشکلی در آن وجود ندارد. اما آن چیزی که غر زدن و شکایت کردن در پیش دارد آن است که هیچ تغییری در نتیجه صورت نمیگیرد. این فقط صحبت منفی بدون هیچ دلیلی است.
صحبتهای منفی هیچ مشکلی را حل نمیکنند و یا واقعیتی را تغییر نمیدهند. همچنین هیچ راه حل و یا درس یا تجربهای که دوباره با آن مشکل مواجه نشویم را ارائه نمیدهد. به سادگی در این موارد چیز دیگری را مقصر میدانیم. اتهام زدن به همه برای همه مشکلات خیلی ساده است اما چطور است تا گاهی آن انگشت را به سمت خودتان هم بگیرید؟
ولی، این چه ارتباطی با شکایت کردن و غر زدن دارد؟ بله، درست است که همیشه چیزهای منفی در دنیا وجود دارد. ولی این بدان معنی نیست که شما همیشه در مورد آنها حرف بزنید. شما میتوانید به راحتی بر روی نکات مثبتی که در دنیا وجود دارد تمرکز کنید و درمورد آنها صحبت کنید. ولی این کار را نمیکنید، درست است؟
منظورم من این نیست که شما باید همیشه و در همه جا مثبت فکر کنید و نکات منفی حتی زمانی که اوضاع به شدت بهم ریخته است را نادیده بگیرید. منظور من این است که چیزهایی که باعث غر زدن و شکایت شما در طول روز میشود موارد بسیار بیاهمیتی است و شما به راحتی میتوانید آنها را نادیده بگیرید. در واقع آنها اصلا مهم نیستند مگر آنکه شما به آنها اهمیت بدهید.
داستانی که در ابتدا تعریف شد را به خاطر دارید؟ آن اتفاق میتوانست یک حادثه بی معنی و یا یک اتفاق مرگبار باشد و این به نحوه برداشت من از آن اتفاق بازمیگردد. از طرفی، اتفاقات بد همیشه در حال رخ دادن هستند و خب مساله بزرگی نیست، از طرف دیگر، من یک قربانی در مرکز تمامی این اتقاقات هستم و نیاز به توجه و دیده شدن دارم.
به نظر شما کدام یک از این دو مورد به شما ظاهر بهتری میدهد؟
این دقیقا مانند شکایت کردن و غر زدن است. خصوصا در زمانهای این چنین، بیشتر از آنکه مفید باشد مضر است. البته تخلیه کردن اعصاب خود ممکن است در ابتدا به شما حس بهتری بدهد ولی مطالعات نشان داده است که در بلند مدت باعث افزایش افکار منفی میشود، شما را عصبانیتر و آشفتهتر کرده و احتمال دارد شما به جای راه حل بر روی مشکلات تمرکز کنید.
با این کار شما در هنگام وقوع اتفاقهای یکسان مجبور به خالی کردن خودتان هستید و این کار خودش انرژی بیشتری را از شما میگیرد. تمام حسها و فکرهای منفی زمانی که راجع به آن صحبت میکنید وارد وجودتان میشود و باعث میشود تا در کل منفیتر از قبل باشید. از طرفی باعث میشود تا شما همواره به دنبال اتفاقاتی باشید که بتوانید از آن شکایت کنید و غر بزنید، حتی اگر به صورت آگاهانه متوجه آن نباشید.
بعد از مدتی این منفیگرایی، پیشزمینه ذهنی شما خواهد شد و شما به شخصی تبدیل میشوید که همواره در حال شکایت کردن و غر زدن است اما هرگز مشکلی را حل نمیکند.
یک راه خیلی خوب برای کم کردن غر زدن این است که توجهتان را به موقعیتی جلب کنید که باعث غر زدن شما شده است. به جای تمرکز بر روی اتفاقی که باعث بروز افکار منفی میشود، سعی کنید یاد بگیرید که چگونه میتوانید جلوی همچین اتفاقاتی رو در آینده بگیرید.
این اتوبوس احمق برای بار سوم در این هفته نیم ساعت تاخیر داشت و هر بار باعث میشود تا من دیر به محل کارم برسم. واقعا رانندگان بیلیاقتی هستند.»
محمد واقعا اعصاب خورد کن است، همیشه زمانی که قرار داریم تاخیر داره و دیر میرسه. این پسر واقعا مشکل داره.»
عجب راننده دیوانهای، نزدیک بود من رو به کشتن بده چون که موقع رانندگی موبایل دستش بود. »
اتوبوس برای بار سوم با نیمساعت تاخیر رسید. از آنجایی که معمولا این اتفاق رخ میدهد، سعی میکنم تا خودم را به اتوبوس قبلی برسانم و یک برنامه جایگزین هم برای زمانی که ممکن است با اتوبوس به موقع نرسم داشته باشم. من نمیتونم زمانبندی اتوبوسها رو تغییر میدم ولی میتونم شرایط رو برای خودم مناسبتر کنم.»
محمد همیشه سر قرارهایمان دیر حاضر میشود. از آنجایی که من نمیتوانم روی رفتار او تاثیری داشته باشم میتوانم به قرار گذاشتن با او ادامه ندهم و یا خودم نیز با چند دقیقه تاخیر به آنجا برسم. مثلا به جای ساعت ۷، ۷:۱۵ آنجا باشم.»
راننده واقعا دیوانه بود، اما همیشه رانندگان بد وجود دارند. باید توی ترافیک هشیار باشم حتی اگر حق با من باشد، همه راننده خوبی نیستند.»
اگر شما در مورد چیزی شکایت میکنید که هیچ ربطی به شما ندارد – عدم اجرای صحیح قانون، رفتارهای افراد مشهور، وضعیت کشور – نتیجه آن دقیقا همان است که قبلتر به آن اشاره کردیم. پس در این شرایط لطفا دهانتان را ببندید و یا فکری به حال آن بکنید. داد زدن در مقابل تلوزیون که چرا شرایط رو به وخامت است مشکلی را حل نمیکند، بلکه
مشکل را باید اصولی حل کنید.
با غر زدن و شکایت کردن دنیای اطراف خودتان را نه تنها بهتر نمیکنید بلکه از وضعیت الان نیز بدتر خواهید کرد.
با این دید نگاه کنید که: غر زدن و شکایت کردن یکی از اصلیترین نشانههای عدم اعتماد به نفس و کنترل خود است. این باعث میشود تا افکار منفی و حسهای منفی خودشان را از طریق رفتار منفی بدون هیچ دلیلی نشان دهند.
وقتی از این دید به قضیه نگاه میکنید – که این شکایت کردن تنها یک فکر است که هیچ نیازی به توجه کردن ندارن – راه حل بسیار سادهتر میشود.
این کار زندگی شما را تغییر میدهد: متد غر نزدن را امتحان کنید. خیلی ساده و خیلی راحت است و باعث میشود تا شما کنترل بیشتری روی غر زدن و افکارتان داشته باشید. تیم فریس اسم این متد را کنترل واقعی ذهن نامیده است.
درواقع این متد بر روی کاغذ به شدت ساده است. اما در واقعیت بسیار عالی نتیجه میدهد. این یکی از سادهترین و در عین حال تاثیر گذارترین متدهای کنترل فکر است که تا به حال امتحان کرده ام.
هدف این است که شما از درون اصلاح شوید و تغییر کنید نه اینکه صرفا در مقابل دیگران رفتار مناسبی از خود نشان دهید. اگر احساس کردید در حال اذیت شدن و عصبانی شدن هستید به سرعت اقدامات لازم را برای آرام کردن خودتان انجام دهید. میتوانید با استفاده از عبارتهای چون اوکی، من آروم هستم، چیز مهمی نیست» جلوی انفجار خودتان (درونی یا بیرونی) را بگیرید. اگر موفق شدید اینکار را انجام دهید نیازی به جابجایی دستبند نیست.
به احتمال زیاد شما متوجه نیستید که چقدر شکایت میکنید و یا برای هر چیزی غر میزنید. وقتی من برای اولین بار این متد را امتحان کردم، هر ۱۰ دقیقه یک بار دستبند را جابجا میکردم.
فهمیدن این موضوع واقعا باعث شرمندگی بود. در واقع من اصلا از میزان غر زدن خودم مطلع نبودم تا زمانی که یک جلوه تصویری را به آن اضافه کردم. ولی هرچقدر بیشتر تلاش میکردم تا دستبند را روی فقط یک دست نگه دارم و از جابجایی بپرهیزم، برایم جذاب تر میشد.
واقعا نتیجه بخش بود، در هفته اول غر زدن و شکایت کردنم به شدت کمتر شد، احساس آرامتری داشتم، و به شدت نگاه مثبتی داشتم. هر زمان که سر موضوعی عصبی میشدم دستبند روی دستم به من یادآوری میکرد که: هی، ارزش ناراحتی را ندارد. اصلا مساله مهمی نیست ».
بر اساس گفتههای نویسنده این چالش حدود ۶ ماه طول کشید تا ۲۱ روز را بدون شکایت سپری کرد. حتی اگر شما نتوانید تمام ۲۱ روز را پشت سر بگذارید، باز هم احساس قدرت بیشتر و اعتماد به نفس بیشتری خواهید کرد. فقط به این دلیل که ریشهکن کردن غر زدن یا شکایت کردن غیر ممکن است، حتی با کم کردن آن هم تغییرات بسیار زیادی را در زندگی مشاهده خواهید کرد. اگر در طول روز ۳۰ بار غر میزدید، کاهش این مقدار به عدد ۱۰ نیز یک تغییر بسیار بزرگ است.
همچنین شما در قضاوت کردن بهتر عمل خواهید کرد. تمرکزتان بیشتر بر روی حل مشکل خواهد بود. این اتفاق باعث میشود تا شما ذهن آرامتری داشته باشید و بهتر تصمیم بگیرید.
از آن دسته از افراد نباشید که همواره در حال غر زدن هستند و دیگران را مقصر میدانند. هیچکس احترامی برای آن دسته از افراد قائل نیست. در مقابل افرادی با اعتقاداتی آرام، که به جای حرف زدن، عمل میکنند و روز به روز پیشرفت میکنند، قابل ستایش هستند.
با این حال شما میتوانید بگویید من اشتباه میکنم یا هیچ ایدهای از حرفهایی که زدم ندارم که در هر صورت به من اثبات خواهید کرد حق با من است.
و در آخر برای شما آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم این مقاله برای شما مفید واقع شده باشد و اگر شما فکر می کنید دلایل دیگری وجود دارد که باعث می شود غر زدن ما کم تر شود برای ما پائین مقاله کامنت کنید.
خوششانسی چیست؟ آیا خوششانس بودن ذاتی است؟ آیا میتوان شانس خود را افزایش داد؟ این سؤالاتی است که شاید به ذهن همه ما برسد، ما در این مقاله از
رابینز قصد داریم در مورد شانس و روشهای کاربردی افزایش شانس صحبت کنیم، زیرا خوششانسی باعث میشود ما موفقیتهای بیشتری را کسب کنیم و هر چه انسان خوششانستر باشد رسیدن به اهدافش آسانتر خواهد شد.
از لحظهای که به دنیا میآیید، بسته به والدین، موقعیت اجتماعی خانوادگی، مالی، وطن و سلامتیتان از یکمیزان شانس برخوردار هستید.
اقبال خوب یا بد شما توسط سمت و سویی که از همان ابتدا انتخاب میکنید، تعیین میشود.
حالا شما یک فرد بالغ هستید و ممکن است در این فکر باشید که چطور میتوانید بیشترین شانس را از آنِ خود کنید یا اینکه فکر میکنید که چرا بدشانسی میآورید. اگر اختصاص دادن قدرت ذهنی به مفهوم شانس به نظرتان کودکانه و ساده انگارانه میآید، باید بگویم که شما تنها نیستید! . اگرچه درک نقش شانس در زندگیتان و همچنین اینکه چطور میتوانید ازآنچه دارید بهره ببرید، موضوع بسیار مهمی است که
موفقیتتان را افزایش دهید.
محققان نیز در مورد شانس در زندگی ابهاماتی داشتند بهعنوانمثال، یک
بیوشیمی دان به نام اوید یعقوب، ۷/۱ میلیون دلار دریافت کرد تا بر روی مفهوم خوشبختی مطالعه کند زیرا این موضوع مربوط به اکتشافات علمی است. یعقوب بر این باور بود که باوجوداینکه خوشبختی تاحدی میتواند برنامهریزیشده باشد، اما عنصر شانس هم ممکن است در آن نقش داشته باشد.
اگر از جنبه شغلی به آن نگاه کنیم، بدین معنی است که ممکن است تمامکارها را درست انجام دهید اما نتیجه منفی بگیرید، خصوصاً زمانی که دامنهی نتایج احتمالی قطبی باشد. یک پژوهش دیگر اثبات کرد که شانس نقش به سزایی در کمک به افراد بیاستعداد ایفا میکند تا از مستعدان پیشه بگیرند. در حقیقت، اقتصادان هایی که این موضوع را برسی کردند دریافتند که حتی سوپراستارها هم اگر بهاندازهای خوششانس نباشند به موفقیت شغلی نخواهد رسید.
البته این را هم متذکر شوم که قبل از اینکه بخواهید همهچیز را پای شانس بگذارید، یادتان باشد که تصمیمات روزانهتان کماکان بروی نتایج زندگی تأثیر میگذارد. شانس بسیاری از موقعیتها را خلق یا از بین میبرد اما دنبال کردن یک مسیر باثبات و متمرکز کمکتان میکند تا چالشی که در زندگی پیش رویتان قرار میگیرد را به شانس بدل کنید.
فرض میکنیم به خارج از کشور مهاجرت کردهاید و خیلی زود کارتان را راه انداختهاید و به طرز باورنکردنی موفق هستید. احساس میکردید اینکه یکی از اعضای تیم بنیانگذار شرکت باشید، شانس بزرگی است. اما چند ماه بعد، متوجه شدید که مدیرعامل شرکت در حال اختلاس پول است. شرکت ورشکست شد، شما دستگیر شدید (اگرچه بعد ثابت شد که بیگناهید) و بیکار شدید و دیگر قادر به کار کردن نیستید. این بدشانسی از بدترین نوعش میتواند باشد. هرچند این بهاصطلاح یک ضربهگیر است: در این حال، واکنش شما تنها گزینهی
تبدیل شانس به فرصت است. شانس میتواند بهسرعت تغییر کند اما گستاخی و سختکوشی زیاد بهترین مهارت و سلاحتان است که نقش و تأثیر بدشانسی را به حداقل میرساند.
یکبار دیگر مثال فرضیمان را برسی میکنیم. تصور کنید جای افسرده شدن، از آن تجربه ورشکسته شدن استفاده کردید تا به دیگران کمک کنید .خطوط قرمزی که اکنون شما میبینید و زمانی که به آن سازمان تازهکار پیوستید از آنها غافل شدید را ببینید. درنتیجه یک کسبوکار مشاوره تجاری راه میاندازید. این همان نتیجه دلخواهی که از ابتدا بهعنوان یک مؤسس استارت آپ انتظارش را داشتید، نیست اما قطعاً بهجای اینکه اجازه دهید یک چالش کوتاهمدت حرکت شمارا متوقف کند، یک بازی طولانیمدت را تجربه کردید.
برای برخی افراد، بدشانسی زندگیشان را خراب یا حتی به انتها میرساند. اما برای اکثر افراد بدشانسی همانند یکدست انداز جادهای است که میتوان بادید مثبت و پاسخ مناسب آن را مدیریت کرد.
آیا دوست دارید بدانید که چطور از بیشترین شانستان بهره ببرید تا مطلوبترین نتیجه را به دست آورید؟
از این چهار استراتژی استفاده کنید.
سخت کار کردن و هوشمندانه کار کردن بهترین دفاع در برابر تأثیرات بدشانسی است. حتی اگر در مسیری که حرکت میکنید بدشانسی برایتان پیش آمد، میتوانید با انتخابهای کوچک اما صحیح، به خاطر دلایل درست تأثیرات آن را به حداقل برسانید.
در اولین کار فروشم، بخشی به من داده شد که تنها یک حساب جهانی داشت و سال گذشته ادغام بزرگی را تجربه و تقریباً ۳۵۰ درصد از سهمیه را از آن خودکرده بود گروه در مطلوبترین شرایط مالی خود بود اما متأسفانه زمانی که من به آنها ملحق شدم. سهمیه به نشانه تورم افزایش یافت و بدون یک ادغام دیگر، شانس رسیدن به آن ( و کمسیونهای پسازآن ) عملاً صفر بود.
در آن زمان، دو انتخاب داشتیم، یا غرق ناامیدی میشدم و یا هراندازه میتوانستم از اعضای بااستعداد گروه یاد میگرفتم یا درحالیکه در آن شرایط احساس ناامیدی میکردم میتوانستم از تجربیات همکاران فوقالعادهای که داشتم استفاده کنم و با افرادی که سال دیگر میتوانستند به من برای رفتن به بخشی بهتر و جدید کمک کنند، ارتباط برقرار کنم.
صرفنظر از اینکه شانستان چطور است، همیشه از خود بپرسید: چهکاری در حال حاضر میتوانم انجام دهم؟ با اعضای گروهتان کارکنید _ آنهایی که قدیمیتر هستند _ تا این استراتژی را بهتر بتوانید اعمال کنید. هر چه وقت کمتری را صرف احساس بیچارگی و ضعف و ناتوانیِ پس از ضربهی بدشانسی کنید، زندگی بهتری خواهید داشت.
اینکه تفاوت میان بدشانسی و تصمیم بد را بفهمید و درک کنید اهمیت دارد. تشخیص آن ممکن است سخت باشد اما برای شناسایی تفاوت آنها از خودتان بپرسید: آیا کاری بود که میتوانستم انجام دهم تا از قبل نتیجه را حدس بزنم و از این شرایط خلاص میشوم؟ اگر پاسخ مثبت است، احتمالاً انتخابتان بد بوده است.
بهعنوان یک بازیکن سابق پوکر، شانس ورقها به آن روز بستگی داشت. بعضی روزها احساس میکردم نمیتوانم برنده باشم حالا به هر دلیلی روزهای دیگر احساس میکردم قطعاً برندهام.
مهمترین مسئله در هر دو موقعیت این بود که آیا درستترین بازی را با ورقها و بازیکنایی که با آنها بازی میکردم را انجام میدادم یا خیر! شانس در بازی پوکر کوتاهمدت است. اما با تمرکز بر کیفیت تصمیمهایم، همیشه میتوانستم بدشانسی کوتاهمدتم را تحملکنم و برای مدت طولانی در صدر برندههای این بازی باشم.
معمولاً این بدشانسی است که بیشتر توجهمان را به خود جلب میکند اما اینکه بدانیم چطور بروی خوششانسیمان هم سرمایهگذاری کینم مسئله مهمی است. برنده بودن احساس فوقالعادهای را به فردمی دهد اما خصوصاً زمانی که بیشتر نتیجهی شانس باشد تا تصمیمگیری خوب، میتواند مشکلساز شود. وقتی در زندگیتان به یک موفقیت بزرگ دست پیدا میکنید مهم این است که از آن لذت ببرید اما درعینحال حواستان باشد خیلی بر آن تکیه نکنید. ازآنچه خوشاقبالی برایتان به ارمغان آورده نهایت استفاده را ببرید. بدانید که اینیک سپر سودمند در برابر بدشانسی است که دیر یا زود سر راهتان قرار میگیرد.
بهعنوان یک رهبر تجاری در
راه اندازی کسبوکار، من و گروهم با چالشهای فراوانی روبهرو میشویم. تغییر بازار، افزایش یا کاهش ناگهانی رقبا و محصولات معیوب اغلب مسائلی هستند که پیش روی ما قرار دارند. اما زمانی که گروهم معاملهی مهمی را برنده میشوند، ما نهتنها موفقیتمان را جشن میگیریم بلکه سعی میکنیم بهترین شویم. موفقیت خالق موفقیت است. بنابراین وقتی معامله بزرگی را برنده میشویم میخواهیم همهی افراد (چه خارجی و چه داخلی) از آن باخبر شوند و تمام سعیمان را میکنیم تا جایی که امکان دارد در معاملات موفق شویم. اگرچه این راهحل درگیری و چالشهای استارت آپ نیست اما این دیدگاه به ما کمک میکند تا ناکامیهایمان را راحت پشت سر بگذاریم.
تجربه ما از زندگی مجموعهای از تأثیرات خارجی به همراه آنچه تحت کنترل ماست هست. زمانی که بدشانسی برایتان پیش میآید، مهم است که حضورش را متوجه شوید اما نباید تمرکزتان را از هر آنچه تحت کنترل دارید از دست بدهید. میبایست ارزیابی کنید که آیا نتیجه حاصلشده عاقبت بدشانسی بوده است یا تصمیمگیری نادرست؟! نباید بر اساس شانس مسیرتان را عوض کنید.
ممکن است هرگز از شانس داشتن دوست خوب، خواهر و برادر یا همکار خوب بهرهمند نشده باشید. بسیار خوب. خوشبختی، روابط و موفقیتهای کاریتان تنها بسته به شانس نیستند و هنگام کنترل شانس، تصمیمات شما از اهمیت بسزایی برخوردار هستند. قطعاً شانش به روشهای غیرمنتظرهای به شما کمک میکند اما شمارا احیا یا نابود نمیکند. با داشتن نگرش درست، میتوانید شانستان را همانند هر ابزار دیگری که در جعبهابزار خوددارید مدیریت کنید تا بهوسیلهی آن رویاهایتان تحقق یابد.
امیدوارم این روش ها برای افزایش شانس شما کاربردی باشد اگر شما فکر می کنید موارد دیگری وجود دارد که باعث افزایش شانس می شود برای ما کامنت کنید.
در این مقاله از
رابینز قصد درایم در مورد شش روش کاربردی برای ارتقا دادن زبان بدن صحبت کنیم، داشتن زبان بدن حرفه ای در
موفقیت ما مؤثر است. به نکات زیر به خوبی توجه کنید تا شما هم از کسانی باشید که می توانند ارتباط خوبی با زبان بدن برقرار کنند.
به کافیشاپ بروید، هِدفُنتان را در گوشتان بگذارید و آهنگی را پلی کنید. حالا به انسانهای اطراف نگاه کنید. بااینکه حتی یک کلمه از افراد اطرافتان نمیشنوید، اما بهراحتی میتوانید تشخیص دهید چه کسی ناراحت، غمگین یا بیحوصله است. همچنین متوجه میشوید چه کسی در حالتی که هست، راضی یا ناراضی است! چطور چنین چیزی ممکن است؟
یک تحقیق اثبات کرده است که کلماتی که ما ادا میکنیم ۷ درصد ارتباطاتمان را تشکیل میدهد. ۹۳ درصد دیگر ترکیبی از زبان بدن و تٌن صدای ما است. البته درست است که این اعداد و ارقام آنچه به زبان میآوریم را کماهمیت جلوه میدهند اما بیشک علائم غیرزبانی نقش پررنگی در نحوه ارتباط برقرار کردنمان ایفا میکند، حتی بیشتر ازآنچه معمولاً به آن فکر میکنیم.
در کتاب من به نام گلادیاتور اجتماعی یکی از بزرگترین فصلها به ارتقاء مهارتهای اجتماعی میپردازد. باوجوداینکه اغلب از کتابم تعریف میکنم که کتاب من از کتابهای دیگر، در خصوص پرداختن به مسئلهی اجتماعی کردن”، متفاوت است چون بر تکنیکهای این کار را انجام بده” یا ” این کار را انجام نده” تأکید نمیکند، اما در مورد ارتقا مهارتهای اجتماعی مطلبی در آن ننوشتهام.
و شما میدانید که یکی از عناصر مهم داشتن
مهارتهای اجتماعی داشتن زبان بدن خوب است.
همانطور که از نامش مشخص است، این امر به روشی که شما با بدنتان ارتباط برقرار میکنید اشاره دارد که شامل حالت بدن، حرکات اجزاء صورت، حرکات دست یا حرکات فیزیکی دیگر هست. بااینوجود این همان چیزی است که در یک کلوپ شبانه شلوغ با آن با افراد ارتباط برقرار میکنید یا در یک مصاحبهی کاری شایستگی خودتان رانشان میدهید.
درواقع شما نمیتوانید با بدن تان ارتباط برقرار نکنید.
آگاهانه و یا ناآگاهانه شما همیشه در حال سیگنال فرستادن هستید. هر عمل یا غیرعملی چیزی را منتقل میکند. بهعبارتدیگر همانطور که استاد سابق دانشگاهم میگفت: فارق ازآنچه میگویید، بدنتان همیشه کارِ خود را میکند. بنابراین چون هم با کلمات و هم با بدنتان ارتباط برقرار میکنید، بهتر است زبان بدنتان خوب باشد و بدانید که بدنتان چه میگوید.
در اینجا ما شش راهکار ساده آوردهایم که همین امروز میتوانید زبان بدنتان را ارتقا دهید. درحالیکه این موارد بلافاصله میتوانند مورداستفاده قرار بگیرند، اما زمان میبرد تا آنقدر تمرین کنید که برایتان عادی شود.
بنابراین باید از یکجا شروع کنید. بیاید عمیقتر به آن بپردازیم.
افرادی که عجله دارند یا دیرشان شده یا نمیتوانند یکجا ماندن را تحمل کنند.
اگر همیشه دیرتان میشود، این نشان میدهد که شما فردی بیبرنامه هستید. نمیخواهم اشارهکنم که افرادی که وقتشان را برای منتظر شما ماندن تلف میکنند را هم کلافه میکنید .اگر نمیتوانید، یکجا بمانید نشانهی عدم کنترل خودتان است. میدانید چه کسانی جزء این دسته قرار میگیرند؟ بچهها، خردسالان.
آیا این افراد کسانی هستند که میخواهید از آنها الگو بگیرید؟ خیر اینطوری فکر نکنید.
بنابراین آهستهتر از همیشه قدم بزنید. آهسته نه، آهستهتر. هر قدم را شمرده بردارید. زمانی که سرعتتان را ازلحاظ فیزیکی کم میکنید، ذهنتان هم آرامتر کار میکند. اگر همیشه تأخیر دارید باید زودتر خانه را ترک کنید و زمانتان را بهتر سازماندهی کنید. اگر ذهنتان همیشه در حالت تکاپو است و نمیتوانید در یکجا بودن را تحملکنید، حتماً باید استراتژیِ با سرعت کم تمرین کردن را انجام دهید ( این کار مزیت کاهش استرس را هم در بردارد).
هنگام قدم زدن، شانههایتان را تکان دهید و بازوهایتان را مرتباً بازبسته کنید. در غیر این صورت مانند یک ماشین به نظر میرسید نه یک انسان.
راحت باشید اما به سمت جلو نگاه کنید و حالت بدن تان را صاف نگهدارید. قوز نکنید، پائین را نگاه نکنید و دستهایتان را در جیبتان قرار ندهید.
باهدف قدم بزنید. بیهدف پرسه نزنید انگار که گمشدهاید. این کار نهتنها از ارزش شما کم میکند بلکه شمارا به یک هدف خوب برای جنایتکاران نیز تبدیل میکند. حتی اگر گم شدید، بهگونهای قدم بزنید انگار که میدانید کجا میخواهید بروید.
هنگامیکه ایستادهاید یا قدم میزنید، کمر و گردنتان را صاف نگهدارید و شانههایتان را به عقب بدهید. شکمتان را داخل بدهید تا به ستون فقراتتان زیاد انحنا ندهد، و پاهایتان را بهاندازه عرض شانههایتان بازکنید.
چرا این کار مهم است؟
این کارها ارتباط قوی میان حالت بدن و احساساتتان برقرار میکند. حالت خوب نهتنها کمک میکند که بهتر به نظر برسید بلکه حالتان را هم بهتر میکند. این کار هورمون سروتونین که اغلب بهعنوان هرمون احساس خوب” از آن یاد میشود را آزاد میکند. بهعلاوه این هورمون موجب میشود شما مسلطتر ظاهر شوید.
از سوی دیگر قوز کردن و خم شدن برعکس این موارد را موجب میشود. ناراحتتر، افسردهتر، و خستهتر به نظر میرسید. حالت بدنی گشاده و باز، جهان و تمامی چالشهایی که در مسیر راهتان قرار میگیرند را به آغوش میکشد، در مقابل، غلاف کردن بدن خود به شما حس قربانی بودن را میدهد، مانند اینکه ضعیف هستید و سعی میکنید پنهان شوید.
نکته طلایی: حالت یکسانی را حفظ کنید چه زمان قدم زدن چه زمان نشستن.
زمانی که با فردی ارتباط برقرار میکنید، ارتباط چشمی مناسبی حفظ کنید. این مسئله در خلال ارتباط بودنتان را نشان میدهد که کمک میکند بهتر از پسِ گفتگو برآیید.
منظورم از ارتباط چشمی خوب این است که:
در اینجا یک روش ساده برای تمرین این راهکار وجود دارد: هرزمانی که قدم میزنید یک فرد را از خیابان عبور دهید و به چشماش نگاه کنید بعضی افراد از برقرار کردن ارتباط چشمی خودداری میکنند و برخی پشت سر شمارا نگاه میکنند بدون توجه به این امر، ارتباط چشمی را تا زمانی که کاملاً طرف مقابل از کنارتان رفته است، قطع نکنید.
این کار بهخصوص اگر پیشازاین اینطور رفتار نمیکردید، شمارا نارحت جلوه میدهد.
اما هرچه این کار را بیشتر انجام دهید، آسانتر و عادیتر به نظر میرسید و میتوانید ارتباط چشمی را به مدت طولانی و بدون اینکه غیرعادی و عجیب باشید، حفظ کنید. نگاه کردن به چشمان افراد نهتنها نشانهای احترام گذاشتن به آنهاست بلکه نشان میدهد که شما نترسیدهاید و نگران نیستید.
حدس بزنید پسازآن چه میشود؟ وقتی به شکلی رفتار میکنید که انگار نگران نیستید و نترسیدهاید، واقعاً این احساس به شما منتقل میشود.
هرکدام از ما انداممان را هنگام برقراری ارتباط بهگونهای متفاوت از دیگران حرکت میدهیم.
ممکن است دستانتان را آرام یا خیلی سریع و به شکل غیرقابلکنترل تکان دهید. هیچکدام از اینها خوب نیست. خیلی سفت بودن شمارا به یک ربات تبدیل میکند و اگر زیادی تکان بخورید نشاندهندهای نداشتن تعادل است طبیعتاً حالات مطلوب میان این دونقطهای افراط و تفریط قرار میگیرند.
بهترین روش یادگیری این امر تقلید کردن است. به افراد دیگر و حرکات دستانشان توجه کنید. بهراحتی متوجه میشوید چه کسانی خیلی سخت و چه کسانی زیادی افراطی هستند. از هردوی این دو حالت خودداری کنید.
در عوض به افرای نگاه کنید که داستانسرایان قدرتمندی هستید. معمولاً این افراد حالت بدن شان را متعادل نگه میدارند اما زمانی که میخواهند روی موردی تأکید کنند، حرکاتشان تشدید میشود. این بدان معنی است که اینها از حالات و دستشان بهمنظور ابزاری برای ارتباط بهتر استفاده میکنند. به این دسته افراد بهدقت توجه کنید وسعی کنید کارهایی که انجام میدهند را تقلید کنید.
فضای بیشتر گرفتن مشابه حالت بدن است . استفاده از فضای فیزیکی کمتر موجب میشود پشت یک گروه پنهان شوید و به شما احساس ناامنی و احاطه شدن دست میدهد. بهعبارتدیگر، اشغال فضای بیشتر جهان را به سمت شما باز میکند که این امر نهتنها موجب بیشتر دیده شدن شما میشود بلکه شمارا راحتتر نشان میدهد.
یک روش آسان برای به دست آوردن این مهم این است که حالت بازتری به خود بگیرید و دستهایتان را در پهلو قرار دهید.
زمانی که می نشنید، پاها و دستانتان راکمی بازتر کنید، اگر خانم هستید و میخواهید پاهایتان را رویهم بیندازید به زاویه آن توجه کنید.
اگر قرار است ارائهای داشته باشید از صفحه بالا و پائین بروید و بازوهایتان را بازکنید طوری که محیط برای شماست و نشان دهید تعادل اندام تان را به دست دارید.
زمانی که مطلبی را توضیح میدهید بازوها و بدن تان را رها کنید، بسته نگه ندارید.
حواستان باشد، گردنکلفت و قلدر به نظر نرسید. اما صادقانه بگویم، آیا باید این را هم متمرکز شویم؟
همانند تمامی موارد دیگر، تعادل کلید اصلی است. به فضای شخصی افراد حمله نکنید به شکلی که آنها را نارت کرده یا اینکه خودتان را به دیگران تحمیل کنید. این کار شمارا مانند یک فرد احمق و نادان یا کسی که میخواهد کاری را به رخ سایرین بکشید، نشان میدهد تا اینکه یک فرد مسلط اما دارای قدرت مطلوب و طبیعی.
نکته آخر در مورد ارتقا دادن زبان بدن مصمم بودن است، اگر این مورد برایتان اتفاق افتاده، بگویید: شروع به قدم زدن میکنید، سپس میایستید و باید فکر کنید کدام مسیر بهتر و سریعتر است. یا اینکه شروع به رفتن در یک مسیر میکنید، سپس نظرتان عوض میشود و از راه دیگری میروید. یا اینکه بهیکبار یا رستوران میروید، پشت یک میز می نیشینید، اما یکدفعه متوجه میشوید به دلایلی آنجا را دوست ندارید بنابراین میزتان را عوض کنید، این کار را شاید چندین بار انجام دهید تا بهقدر کافی از جای جدید راضی باشید.
شک دارم که بگویم این کار از دیدگاه دیگران خوب نیست. ازاینپس صرفنظر از کاری که انجام میدهید روی تصمیمات خود مصمم باشید. یاد بگیرید که تصمیمات سریعی اتخاذ کنید و حتی اگر ۱۰۰ درصد مطمئن نیستید که درست باشند، با آنها زندگی میکنید. در خصوص اکثر انتخابات روزانهتان یک انتخاب فوری داشته باشید و با آن زندگی کنید این کار خوشحالتان نمیکند؟ با آن تصمیم خوشحال باشید یا از آن بهعنوان یک تجربه یادگیری برای دفعه بعد استفاده کنید.
در هر دو حالت راه برگشتی وجود ندارد. شما تصمیم تان را گرفتهاید اگر خرابکاری کردید، سعی کنید دفعهای بعد انتخاب بهتری داشته باشید.
اگر بخواهید همه موارد بالا را تمام و کمال اجرا کنید،
زمان میبرد. اینکه سعی کنید یکدفعه همه آنها را تغییر دهید، گیج میشوید چون بهصورت همزمان صد چیز متفاوت را دنبال میکنید و این تأثیر عکس خواهد داشت. درنهایت بهجای اینکه مسلط و راحت به نظر برسید، نگران و مبهوت هستید.
تمرین کردن کلید طلایی است
در هر زمان بروی یک مورد
تمرکز کنید و پس از مدتی خواهید دید موارد دیگر بهصورت طبیعی اتفاق میافتند. بهمرورزمان این تغییرات کوچک رویهم انباشته و این مهارتها طبیعی میشوند.ّ
امیداورم این مقاله برای شما مفید باشد اگر شما فکر می کنید موارد دیگری برای ارتقا دادن زبان بدن مؤثر است برای ما پائین مقاله کامنت کنید.
درباره این سایت